پيام

*جهادي
89/7/29

+ بفرمايين آش رشته

دكتررحمت سخني Dr.Rah 89/8/1

خودم خيلي دوست دارم

قربانت....من خوشم نمياد!!:دي

من خيلي دوست دارم .هست يه كاسه بديد بياد؟؟:دي

چشم ...فرستادم

ساقي بخور شب جمعه اي فاتحه هم بفرست

جاتون خالي پريشب كندوان بوديم آش خورديم خوب آشــــــــــــــــي بود

من امروز خوردم ولي بازم ميخوام

فاتحه شو ميفرستم نميخورم!:دي

نه ابجي وقتي نميخوري فاتحه هم نميخوايم ..مگه...لا اله الاالله

وا! مگه چيه؟؟ مثلا گلزار كه ميريم خيرات كه ميدن بعضيا ميگن نميخرويم فاتحه شو ميخونيم! منم يه بار خواشتم ازونا بگم!!:دي

نه اقا ما درازاي كارمون مزد ميگيريم...حالام اگه آش رشته ميخوري فاتحه بفرست

بابا! فاتحه ي بازوتو ميخوري؟!:دي

اوهومممممممممممممممم

با اجازه ساقي جون برم خونه

اختيار داري... برو عزيز...به سلامت...:)

واي خيلي اش رشته دوست دارم اون هم باكشك زياد

اتفاقا من پيشنهاد دادم كرمانشاه آش بپزيم امكانات نداشتيم منتفي شد

اگه اين دفعه اي در كار باشه من ميخوام آشپزي كنم.دارم اشپزي ياد ميگيرم تازه كارم هم بهداشتيه

ما ديروز رفتيم كوه عصرونه آش رشته خورديم

به به پس چي شده آش رشته جهادي

خورديم ديگه ميخواستي چي بشه؟

تو خوبي محبوبه جونننننننننننن...چي ميگي؟......

همون روزي كه سيب زميني ها رو هم آورد ما خورد كرديم؟آخي عبدالحسين الان بايد بزرگ شده باشه..يه روسري مينداخت رو دوشش يكي هم رو سرش عمامه درست ميكرد بعد ميرفت تو تاقچه سخنراني ميكرد

تو ايلام بود كه گفتن جهادي ها رو ميخوايم ببريم كربلا فرداي اون روز از روستا داشتيم بر ميگشتيمكه اقاي قزل باش تو10 دقيقه اي كه تو راه بوديم يه زيارت عاشورا برامون خوند تو اون فضاي تاريك و دم اذان مغرب خيلي چسبيد وقتي هم رسيديم دم در جهاد يه كميش مونده بود كه اقاي مرادي گفت بريم يه دور ديگه بزنيم تا زيارت تموم بشه..كربلا كه رفتيم همش ياد اون شب بودم

خيلي از بچه ها نبودن بعد شما ما چند بار رفتيم ايلام برا تداوم اونجام بچه ها همش اللهم االرزقنا كربلا ميخونده..اما هيچ كدوم جز آقاي عادلي نيومدن..من فقط يكي دو تاشونو ديده بودم بقيه اي كه اومده بودن كربلا آشنا نبودن

واي خدا....حرف كربلاس اينجا:((

پس تشييع جنازه اقاي بهجت نبودين؟

من اون روز مصاحبه استخدامي كارم رو داشتم خيلي سخت بوداصلا نميتونستم تمركز داشته باشم.