پيام
ساقي رضوان
90/7/2
*جهادي
دل با قامت شكسته نماز ميخواند اما من ديگر تاب شنيدن مناجاتهايش را ندارم آخر صداي مناجاتش قرار از من مي ربايد با ديدن چشمان پر غمش نفس براي ماندن بيقراري ميكند مدت هاست صورتش را از من پنهان ميكند تا مباد با ديدنش جان از جسم خاكي ام سفر كند و اين حياي اوست كه شرم مرا دو چندان ميكند
*جهادي
سر بر آسمان غيرت ميبرم و دعايش ميكنم از خدا ميخوام جان مرا بستاند تا بيش از اين شاهد جان كندن دل به خون نشسته ام نباشم كاش ميتوانستم برايش مرهمي باشم اما اين خواسته اوست كه به تنهايي زير بار سنگين غمش بماند اما نميداند پلك هاي من خسته تر از آن است كه منتظر صبحي ديگر باشد
*جهادي
روزهاست با وعده امشب كه ليله القدر است آرامش كرده ام اما نميدانم چرا اكنون كه گاه رفتن است پاي رفتنم سست شده اما باز اين نگاه غريب و زانويي كه از غم بغل گرفته عزم مرا جزم ميكند پس كاسه اي شير به دست ميگيرم وراهي خانه باب المراد ميشوم شايد پدرمان راهي براي آرامش و غربت اين دل بي قرار بيابد
*جهادي
آخر اين يتيم نوازي او هميشه مرا آرام كرده تا روزگار بر من بي مهري ميكند اين آغوش پر مهر اوست كه برايم مأمن ميشود و حال ميروم تا شفاي دل بي پناهم را در اين واپسين روز از او بخواهم به او خواهم گفت كه كاش زينبت هم چاه ميداشت اصلا شايد او چاه غربتش را به من بدهد شايد ....
ايمان
سلام خواهر
خيلي زيبا بود...مثله هميشه ...خوش به حالتون با اين قلم زيباتون...
التماس دعا
يا علي مدد
ميراب عطش
گاهي اين قسم به قلم و آنچه مينويسد فکر مرا به خود مشغول ميکند اما مگر ميتوان شک کرد بر کلمات عرشيايي و چه دليلي بهتر از سوز نامه دل پر سوز و گدازتات .. مجادلات دل و عقل تمامي ندارد و همواره هم اين دل است که ديوانه وار خود را بر منطق عقل اثبات ميکند ... قلمتان پايدار
حسان
مرحبا. شهادت باب المراد تسليت. محتاج دعاييم.
*جهادي
سلام نظر لطف شماست اقاي غفاري...ممنون از متن زيباتون جناب بهترين ها
*جهادي
ممنونم جناب حسان شمام ما رو دعا كنين
*محب
سلام استفاده كرديم احسنت بر اين خامه شيداي دوست يا علي.
*جهادي
سلام زنده باشين