جهادی
َگیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست باشد محل نده قسم مرتضی که هست وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست چادر نماز حضرت خیرالنساء که هست آیا فقط سعادت زینب اضافی است ! بیرون نکن ما را ز ِ خانه جا که هست! از درد تکیه مده سر به نیزه ات زینب نمرده ! شانه دارالشفا که هست قربانیان خواهر خود را قبول کن گیرم که نیست اصغر تو طفل ما که هست گفتی که زن جهاد ندارد برو ! لفظ برو چه داشت برادر بیا که هست ! گفتی مجال خدمت شام بعد از این دهم از سر مرا باز نکن کربلا که هست باید که زود راهی غوغا کنم تو را کو دیده ای که خوب تماشا کنم تو را؟ حالا که عشق کرده تمنا تو را ز من انصاف نیست باز تمنا کنم تو را باید هر آنچه هست فدای امام کرد انصاف نیست زین همه منها کنم تو را سرمایه منی به روی زمین کنون خواهم که خرج عالم بالا کنم تو را هر چند مادرم ولی ای نازنین پسر مردانه فدیه در ره بابا کنم تو را این افتخار بس دو جهانم علی که من خواهم فدای زاده زهرا کنم تو را دشمن نداد آبت اگر غم مخور علی صحرا به آب دیده چو دریا کنم تو را در تنگنای حادثه بر لب نوا گرفت از بی قراریاش دل هر آشنا گرفت با شوق پر کشیدن از این خاک بی فروغ در بین گاهواره قنوت دعا گرفت اعلام کرد تشنهی صبح شهادت است آنقدر ناله زد که گلوی صدا گرفت آنقدر اشک ریخت که خورشید تیره شد از شرم چشم غرق به خونش، هوا گرفت در آخرین وداع غریبانه اش پدر او را به روی دست برای خدا گرفت ناگاه یک سه شعبه سراسیمه سر رسید ناباورانه فرصت یک بوسه را گرفت تا عرش رفت مرثیهی سرخ حنجرش جبریل روضه خواند و خدا هم عزا گرفت از شرم چشم های پر از حسرت رباب قنداقه را امام به زیر عبا گرفت ?شاعر نوشت از کرم دست کوچکش آخر از او حوالهی یک کربلا گرفت یوسف رحیمی روز اول چه خوب یادم هست سهم من بی تو بیقراری بود عید من دیدن نگاه تو دوریات اوج سوگواری بود بی تو جنت برای من دوزخ روز روشن برای من شب بود تا همیشه کنار تو بودن همهی آرزوی زینب بود لحظه لحظه دلم گره میخورد به ضریح مجعّد مویت دل من را به باد می دادی می گشودی گره ز گیسویت جواد حیدری ما از این خیمه تمنای تو داریم حسین از همین جا سر سودای تو داریم حسین هوس کرب وبلا هست به دل بسم اله چشم امید به امضای تو داریم حسین آری امشب زمی کرب وبلا سرشاریم عطشی ناب به صهبای تو داریم حسین آخر این زائر جا مانده خدایی دارد با دلی خسته تقاضای تو داریم حسین اربعینی همه را در حرمت مهمان کن در گلو عقده زغمهای تو داریم حسین می فروشا نمی از باده ی گلگون برسان طلب جام تولای تو داریم حسین هر زمان آب بنوشیم، عطش روضه ی ماست دیده ای خون زتماشای تو داریم حسین یادت ای بی کفن تشنه ی بی آب شفاست چه غمی جز غم عظمای تو داریم حسین ما همان کشته ی عشقیم که هنگام رحیل نظری بر قد و بالای تو داریم حسین به غلامی تو سوگند دم کشته شدن هوس خاک کف پای تو داریم حسین هیئت آن خانه ی امنی است که ره گم نشود دیده امروز به فردای تو داریم حسین
محمد ژولیده
Design By : Pichak |