سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























جهادی

 

 

رشته نازک جانم را ببر دیگر طاقت ماندن ندارم اخر از این جان سوخته چه میخواهی؟             

حال که از درگاه خودت مرا میرانی، میخواهم داغ جوانی ام را به دل زمینیان بگذارم  

میخواهم اول ارزوهایم را ذبح کنم بعد خودم را

 

 و تو ای مرگ چرا از من روی برمیتابی ؟

چرا از من میگریزی ؟

من به تو مشتاق ترم تا شبه رجال زمین(سایه زمین)

 نمیخواهم بیش از این مسحور وعده های شوم زمین باشم.

 قلبم مالا مال از درد شده پاهایم تحمل جسمم را ندارند

 روحم برای مفارقت از تن بی تابی میکند

تو میگویی مایوس نباش که ناامید از رحمت حق رانده شده است

 و من میگویم من هم رانده شده ام

 همان زمانی که تو را با بی رحمی از من ستاندند و تو هیچ نکردی

 از بی تو بودن خسته شده ام احساس میکنم به نقطه نون پایان رسیده ام

 یعنی من تمام شده ام 

تمام

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/10ساعت 5:38 عصر توسط خادم جهادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak